facebook

Thursday, August 4, 2016

مادرم

از فوت مادرم حدود 4 سال میگذرد در این مدت حوصله نوشتن نداشتم امروز که چند روزی
به چهارمین سالگردش باقی مانده بنام او یادداشتی نوشته بودم که میخواهم آن را به نظر شما هم 
برسانم 
مادرم هیچ وقت نگفتم دوستت دارم شاید  نمی توانستم چون برای مردان این قرتی بازی ها 
شایسته نیست! اما همواره در دلم دعا میکردم تا تندرست باشی و زنده باشی 
مادرم گاهی از بد و بیراهت میرنجیدم ولی وقتی سکوت میکردی میترسیدم و دلم میگرفت 
و باشکست سکوتت و سزا و ناسزا گفتنت خوشحال میشدم 
من در زمره کسانی هستم که وقتی چیزی در اختیار دارند قدرش را نمیدانند و پس از 
از دست دادن آن زاری میکنند 
مادرم گاهی با خودم فکر میکردم توکه در رنجی و از مواهب دنیا محروم ،بهتر است 
رحل خود به آنطرف بکشی ! ولی بلافاصله از فکر بد خودم شرمنده میشدم و دعا 
میکردم که نمیری و من وقتی از سرکار برمیگردم روی تختی که زندان تو بود ترا
ببینم
ولی امروز که به نگهبانان جهنم رشوه دادم تا ترا به بهشت بفرستند و توی آرامگاهت
با کلماتی ترا تلقین دادم که خودم به آنها اعتقادی ندارم ! فهمیدم که نه تو بلکه همه 
ایرانیها مرده اند چون در جایی که مردم حتی مرده های خودرا به دشمنان کشورشان
سفارش کنند زندگی هم مرده است    

No comments: