facebook

Saturday, September 17, 2011

دلایل سقوط لیبی و آینده آن



یونس پارسابناب
مطلب:کشور لیبی در سراشیب تجزیه و درماندگی


• در پرتو شرایطی که توصیف گشت آینده ی کشور لیبی حتی بدتر از کشورهای عراق و افغانستان خواهد گشت. احتمال زیاد دارد که آمریکا با توسل به فورمول عراق، کشور لیبی را قربانی پروسه ی بالکانیزاسیون(تقسیم کشور بطور عملی به دو و یا سه بخش مجزا و جدا از هم) ساخته و در ظاهر "وحدت" و"تمامیت ارضی" لیبی را تحت حفاظت نیروهای نظامی آمریکا و "ناتو" حفظ کند





در آمد
از دسامبر 2010 به این سو آمریکا و کشورهای "ناتو" با استفاده از برآمدن امواج بیداری و رهایی در کشورهای جنوب بویژه درخاور میانه و آفریقای شمالی ("بهار عربی") و با تظاهر به " حمایت از مردم" لیبی در صدد برآمدند که از رهبری شورشیان درلیبی حمایت کرده و بعد از "تغییر رژیم" آن کشور را نیز به لیست کشورهای اشغال شده از سوی رأس نظام جهانی سرمایه (آمریکا)اضافه کنند. در این نوشتار بعد از اشاره به هویت نیروهای درون آپوزیسیون شورشگر، ترکیب بندی "شورای موقت" و نیم نگاهی به پیشینه ی رژیم قذافی از کودتای 1969 تا سرنگونی آن در سال 2011 به بررسی علل اصلی مداخله ی نظامی آمریکا و "ناتو" درلیبی و آینده ی پر تلاطم آن کشور، میپردازیم.

هویت نیروهای شورشی
و "دولت موقت" در لیبی
هویت کامل شورشیان که در نیمه ی دوم ماه اوت 2011 موفق شدند با کمک همه جانبه ی نیروهای ویژه ی آمریکا و کشورهای" ناتو" شهر طرابلس (پایتخت لیبی) را تسخیر کرده و رژیم قذافی را سرنگون سازند آنطور که شاید و باید رسانه یی وبر ملا نگشته است. بر اساس اسناد و مدارک جدید موجود شورشیان عمدتا به چهار گروه سیاسی تعلق دارند، که عبارتند از:
1_ "گروه رزمندگان جمعییت اسلامی لیبی" معروف به "مجاهدین اسلامی ". اعضای این گروه از فرقه های گوناگون بنیادگر اسلامی هستند که از دهه ی 1980 به این سو در خارج از لیبی در کشورهای عمدتا افغانستان، پاکستان و عراق مشغول آموزش های دینی و نظامی بودند و طی دو سال اخیر به لیبی بازگشته اند.
2_ "جبهه ملی برای نجات لیبی". اعضای این جبهه عبارتند از: روشنفکران، معلمان، دانشگاهیان و ... که نه مثل "گروه رزمندگان"دارای آموزش نظامی هستند و نه مثل بقایای سلطنت طلبان ثروتی دارند. اکثریت اعضای این گروه به اسم "دموکرات ها" و یا "دموکراسی خواهان" نیز معروفند.
3_ شخصیت ها و دولتمردان مختلف و متعدد سابق رژیم قذافی. اینان منفردینی هستند که در چند ماه اخیر (از دسامبر 2010 تا کنون) بعد از مدتها خدمت در دولت یک به یک از رژیم قذافی بریده و به جمع شورشیان و دولت شورای موقت پیوسته اند. این دولتمردان وشخصیت ها با اینکه در ژانویه 2011 بعد از اعلام جدائی از دولت مرکزی در شهر بن غازی نقش مهم در شکلگیری " دولت موقت"(که بعد از فتح طرابلس به آن شهر منتقل شد) ایفاء کردند ولی امروزه زیر فشار قرار گرفته اند که از "دولت موقت" استعفا دهند.
4_ سلطنت طلبان یا بازماندگان و طرفداران ملک ادریس سنوزی (آخرین پادشاه لیبی). بعضی از اعضای این گروه بعد از کودتای نظامی سال 1969 و سرنگونی ملک ادریس به صورت تبعیدی در کشورهای مختلف بویژه در ایتالیا و فرانسه زندگی میکردند و در جریان سالهای 2010 و 2011 به صورت مخفی و نیمه مخفی به لیبی مخصوصا به شهر بن غازی، برگشتند. 

در اینجا پیش از بررسی نقش بنیادگرایان در ترکیب بندی "دولت موقت" و آینده ی لیبی نیم نگاهی به پیشینه ی تاریخ فراز و فرود رژیم قذافی می اندازیم.

از کودتای 1969 تا سرنگونی رژیم قذافی
_ ملک ادریس بعد از استقلال لیبی از ایتالیا در 1951 به پادشاهی آن کشور رسید. این پادشاه در طول دهه ی 1950 بتدریج کشورلیبی را به مقر پایگاه های نظامی آمریکا و دیگر کشورهای "ناتو" تبدیل ساخت. در پرتو جو سیاسی حاکم در کشورهای آفریقا وآسیا که منبعث از برآمدن امواج خروشان جنبش های رهائی بخش "دوره ی باندونگ" (1975_1955) بود، اجرای سیاست "درهای باز" به روی پایگاه های نظامی آمریکا و "ناتو" ملک ادریس را طبیعتا در بین مردم لیبی بویژه جوانان، نامحبوب و بی اعتبار ساخت.
_ بعد از پایان سومین جنگ اعراب _ اسرائیل (جنگ شش روزه ی ژوئن 1967) عدم محبوبیت ملک ادریس به تنفر شدید و فراگیر بین مردم تبدیل شد. توضیح اینکه در جنگ شش روزه اسرائیل با استفاده از پایگاه های نظامی آمریکا و ناتو درلیبی موفق گشت با شکست سریع اعراب مناطق بزرگی از کشورهای عربی (شبه جزیره ی سینا، نوار غزه، کرانه ی باختری، شرق اورشلیم و ارتفاعات جولان) را به ترتیب از کشورهای مصر، اردن و سوریه جدا ساخته و به تصرف خود در آورد. "نکبت"، آوارگی و ذلتی که خلقهای کشورهای عربی از این شکست تجربه کردند شرایط سیاسی را برای براندازی رژیم های کمپراتور، فاسد و مستبد در کشورهای عربی، بویژه در لیبی آماده ساخت.
_ افشای بیشتر وابستگی شخص ملک ادریس به آمریکا و غرب به موازات رسانه یی تر گشتن فساد در دربار او شرایط را برای "گروه افسران جوان" (که در سال 1968 تحت رهبری معمر قذافی بطور مخفی تشکیل یافته بود), آماده ساخت که طی  یک کودتای موفق نظامی رژیم سلطنتی را در سال 1969 سرنگون سازد.
_ قذافی و دولت او بعد از سرنگونی ادریس و تسخیر قدرت سیاسی، صنعت نفت را در لیبی ملی اعلام کرده و سپس پایگاه های نظامی آمریکا و "ناتو" را نیز در این کشور تعطیل نمودند. دولت جدید به رهبری قذافی به برکت درآمد عظیم حاصل از کشف منابع جدید نفت و استخراج روز افزون آن در طول دهه ی 1970 خدمات زیادی را به مردم لیبی در  زمینه های معیشتی و رفاه، ازجمله اشتغال به کار، مسکن ارزان، گسترش آموزش و پرورش مجانی، توسعه ی بیمه های  اجتماعی و بهداشت عمومی انجام داد که بسیار حائز اهمیت بودند.
_ ولی قذافی و دولتمردان لیبی نیز مثل اکثر نخبگان و رهبران جنبش های رهائی بخش ملی (و دولت های برآمده از آنها) بتدریج با محدودیت ها و نقصان های تاریخی خود روبرو شده و خود را در مرحله اول گرفتار بوروکراسی و اتوکراسی  دولتی ساخته و سپس در مرحله بعدی به دام منطق حرکت سرمایه در فاز فعلی گلوبالیزاسیون (نئولیبرالیسم "بازار آزاد")انداختند. در دهه های 1900 و 2000 قذافی نیز مثل رهبران اکثر کشورهای آسیا و آفریقا بر این تصور باطل و موهوم دچارشد که اگر درهای لیبی را به سوی امواج "بازار آزاد" نئولیبرالی باز کند و به مقررات و قوانین بانک جهانی، صندوق بین الملل پول و سازمان تجارت جهانی تن دهد، کشور لیبی نیز به "پای آنها" (کشورهای توسعه یافته ی صنعتی) خواهد رسید.
_ چرخش بزرگ در سیاست خارجی رژیم قذافی، یعنی قرار دادن سیاست داخلی و منافع "جامعه ی مدنی" (کارگران و دیگر زحمتکشان کشور لیبی) در خدمت سیاست خارجی و طبیعتا ازدیاد اعمال سیاست های ضد دموکراتیک (و عدم شرکت توده های مردم در تصمیم گیریهای اجتماعی و معیشتی) شرایط را برای رشد نارضایتی های مردم بویژه در بین جوانان وزحمتکشان آماده ساخت. با برآمدن امواج بیداری و رهائی در کشورهای سه قاره و بویژه اوجگیری "بهار عربی"در کشورهای خاور میانه و آفریقای شمالی ما شاهد گرایش و پیوستن مردم ناراضی لیبی به خیل شورشیان و "دولت موقت" در ماه های بهار و تابستان 2011 گشتیم.
_ اما در مقام مقایسه ویژگی های میدان کارزار در لیبی (بین شورشیان و رژیم قذافی) با از آن میدان های کارزار در تونس، مصر، سوریه و حتی یمن تفاوت دارند. در حال حاضر هویت شورشیان "شورای دولت ملی موقت" که بر طرابلس مستولی گشته و قذافی را مجبور به زندگی در خفا ساخته اند، بر خیلی از تحلیلگران آنطور که باید وشاید روشن نیست. آنچه که محرز و نمایان است این است که رهبران شورش و شورای ملی موقت به درجات و به جهات گوناگون وابسته به آمریکا و "ناتو" بوده و در "شورای دولت موقت"دست بالا را دارند.
_ بدون تردید تعدادی از افراد "دموکرات و سکولار" در درون "دولت موقت" حضور دارند. ولی اکثر اعضای شورامتعلق به بنیادگرایان سلفیست هستند که کنترل کامل بر شورشیان مسلح داشته و بعید به نظر میرسد که در آینده با دموکرات ها و حتی با سلطنت طلبان و شخصیت های فراری از رژیم قذافی خواست همکاری داشته باشند.
_ بنیادگرایان سلفیست که دارای پیشینه ی همکاری با القاعده و دیگر سلفیست ها در افغانستان، پاکستان و ... دارند،در تسخیر طرابلس (پایتخت لیبی) نقش موفق و چشمگیری داشتند. گزارشات حاکی است که تسخیر طرابلس توسط رهبر "سابق" "گروه رزمندگان اسلامی" (عبدلکریم بلحج) به وقوع پیوست.

حمایت نیروهای ویژه ی آمریکا
و "ناتو"از بنیادگرایان در لیبی
_بلحج که در دهه ی 1980 در کنار شورشیان مجاهد علیه اشغال افغانستان توسط شوروی جنگیده و توسط نیروهای  ویژه "سیا" آموزش نظامی دیده بود بعد از خروج نیروهای شوروی از افغانستان در 1989 در آنجا مانده و بعدا به طالبان پیوست. بلحج در سال 2004 توسط "سیا" دستگیر گشته و به زندان مخفی "سیا" در تایلند فرستاده شد. مدارک موجود که درباره ی آنها روزنامه ی "واشنگتن پست" (چهارشنبه 31 اوت 2011) گزارش داده نشان میدهند که بلحج  بعد از یک موآخذه ی کوتاه توسط اعضای "سیا" به لیبی فرستاده میشود. مضافا در دوره ای که از سال 2003 شروع  گشته و تا آغاز شورش در لیبی در اوایل سال 2011 ادامه داشت دولت قذافی با دولت آمریکا همکاریهای نزدیک درحیطه ی "جنگ علیه تروریسم" برقرار کرده بود. "گروه رزمندگان اسلامی لیبی" تا سال 2001 دارای دو کمپ آموزشی در افغانستان بوده و خود گروه نیز در لیست سازمانهای تروریستی وزارت امور خارجه ی آمریکا به عنوان یک گروه تروریستی درج گشته است.
_ روابط مرموز و گاها "پیچیده" و دوگانه ی دولت های آمریکا و "ناتو" از یک سو و سازمانهای "تروریستی" بنیادگرایان دینی و مذهبی اسلامی از سوی دیگر اگر روزگاری در گذشته برای تحلیلگران بویژه ضد نظام روشن و مبرهن نبود امروزبراکثریت آنها برملا و نمایان گشته است. اعضای "سابق" القاعده و دیگر سازمانهای بنیادگرا در سرنگونی رژیم قذافی  نقش کلیدی داشتند. این اعضا از کمک های نظامی آمریکا و دیگر کشورهای "ناتو" (بویژه فرانسه، انگلستان، ایتالیا و ... ) 

منجمله حضور نیروهای ویژه ی زمینی در سرنگونی دولت قذافی و تسخیر طرابلس، بهره مند بودند.
_ نیروهای ویژه ی زمینی که در تسخیر طرابلس به شورشیان "شورای موقت" کمک کردند، عمدتا عبارت بودند از: 

نیروهای ویژه ی دریائی آمریکا معروف به (SEALS)، نیروهای ویژه ی زمینی انگلستان معروف به(SAS) و لژیونرهای فرانسه. این نیروهای ویژه که عموما در کسوت و لباس شورشیان ظاهر میشوند در تمام عملیات اصلی حتی در تسخیر ساختمان های دولتی منجمله مقر قذافی (باب العزیزیه) نقش داشتند.
طبق گزارش "دیلی میرر" ‘(Daily Miror) نیروهای ویژه ی زمینی انگلستان حتی پیش از آغاز بمباران هوائی نیروهای "ناتو"در مناطق ساحلی لیبی بویژه در شرق آن کشور پیاده گشته بودند. این نیروهای ویژه ی زمینی که به اسم "تیم های ضربت"معروفند، بعد از پیاده شدن در خاک لیبی در نیمه ی اول ماه مارس 2011 دست به عملیات جاسوسی زده و تمام اطلاعات  خود را در اختیار شورشیان قرار میدادند (رجوع کنید به: روزنامه ی "دیلی میرر" 21 مارس 2011).
_ نیروهای ویژه ی زمینی آمریکا عموما بعد از فرود آمدن از هلیکوپترهای "آپاچی" به آموزش و پرورش "جهادیست های تروریست" و اعضای "سابق" القاعده میپردازند. نیروهای ویژه ی زمینی کشورهای "ناتو" همراه با بنیادگرایان اسلامی  طیف بزرگ و اصلی شورشیان و اعضای "شورای ملی موقت" را تشکیل میدهند. بقیه نیروهای حاضر در درون شورشیان و دولت _ سلطنت طلبان، دموکرات ها و سکولاریست های بریده از حاکمیت رژیم قذافی _ اگر هم در اوایل شورش صاحب نفوذ وموقعیتی بودند در حال حاضر بویژه بعد از ترور مرموز سرگرد عبدل یونس به طور قابل ملاحظه ای در مقابل بنیادگرایان "سابق" به حاشیه رانده شده اند.

آینده لیبی و نقش رسانه های
گروهی جهانی شده
_ واقعیت این است که لیبی بعد از قذافی در تحت حاکمیت یک دولت تئوکراتیک نه تنها دموکراسی را تجربه نخواهد کرد بلکه مثل عراق و افغانستان از امنیت اجتماعی نسبی نیز بهره مند نگشته و احتمالا مثل افغانستان، عراق، سومالی  عملا بالکانیزه خواهد گشت. به استنباط این نگارنده، رسانه های گروهی فرمانبر حقایق را درباره ی لیبی در اختیارمردم بویژه در آمریکا و اروپا قرار نمیدهند. مساله صرفا "خودسانسوری" از سوی خبرنگاران و گزارشگران نیست بلکه حقیقت این است که کلیت رسانه های گروهی جاری که رپرت مردوخ سمبل آن است، در تار و پود و متابولیسم  نظام سرمایه حضور پیدا کرده و به خاطر منافع جناحی _ خصوصی خود در لاپوشانی حقایق این بار در مورد لیبی  و آینده ی آن کشور نقش عظیمی ایفاء میکند. در اینجا اشاره به نکاتی در این مورد موقعیت این نهاد عظیم جهانی شده

را روشن میسازد:
_ رسانه های گروهی جاری در کشورهای مسلط مرکز که در فرمانبری از صاحبان ثروت و قدرت گوی سبقت را از تمام نهادهای اجتماعی و سیاسی ربوده اند به عنوان ابزار اصلی در خدمت جنگ ناتو در لیبی، افکار و انظار عمومی را در مورد واقعیت های عینی _ زمینی دوباره در "آشفتگی" و "سرگیجه گی" فروبرده اند. این رسانه های جهانی شده در زیر "روایتی"به نام "رهائی" توسط آپوزیسیون شورشگر "دموکراسی خواه" بخش بزرگی از مردم جهان حتی در کشورهای پیرامونی دربند (بویژه در بین نوجوانان و جوانان) را نقدا قانع ساخته اند که تنها راه "رهائی" از ظلم و ستم و ورود به دنیای "آزادی و  دموکراسی" همانا "دعوت" از نیروهای "ناتو" به مدل شورشی در لیبی است.
_ رسانه های گروهی جاری همان نقشی را که در دوره ی تدارک جنگ علیه عراق ایفاء کردند و به مردم دنیا بویژه به آمریکائی ها حقیقت را نگفتند امروز به غایت وقیح تری در مورد لیبی ایفاء میکنند. بگذارید در اینجا به چندین فاکت درباره ی لیبی که رسانه های فرمانبردار عمدا به مردم اطلاع نمیدهند، اکتفا کنیم:
1_ در طول سومین هفته ی ماه اوت (از بیستم تا بیست و ششم ماه اوت 2011) تعداد مردمی که در لیبی به خاطر بمباران هوائی نیروهای "ناتو" کشته شدند به 3000 نفر رسید.
2_ یونیسف اعلام کرد که اگر اقداماتی صورت نگیرد در ماه های پائیز و زمستان 2011 زندگی هزاران انسان در لیبی به خاطر عدم دسترسی به آب نوشیدنی و فقدان وسایل درمانی بهداشتی به خطر خواهد افتاد.
3_ بمباران هوائی شهرها و روستاهای لیبی تا کنون نزدیک به 350000 گشته به جا گذاشته و ساختارهای روبنائی اکثر شهرهاو روستاهای کشور لیبی را منهدم و ویران ساخته است.
4_ تعداد بمباران لیبی توسط هواپیماهای ناتو تا کنون 8000 بار بوده است. در این بمباران ها متجاوز از 50000 موشک و بمب بر سر مردم وکشور لیبی انداخته شده است.
_ حقیقت عینی این است که آمریکا باز هم به خاطر "دموکراسی" و "رهائی انسانی" به لیبی حمله نکرد. کشورهای "ناتو"  به سردگی رأس نظام (آمریکا) به سه علت به لیبی حمله کردند که در اینجا به طور کوتاه به توضیح آنها پرداخته میشود:

علل حمله ی نظامی به لیبی
استبداد رژیم قذافی و اعمال سیاست های ضد دموکراتیک از سوی آن رژیم به هیچ عنوان علل واقعی حمله نظامی آمریکا 

و شرکایش (بویژه فرانسه، انگلستان و ایتالیا) به لیبی و تغییر رژیم در آن کشور نبود. علل اصلی حمله و اشغال نظامی 
لیبی و احتمال بالکانیزاسیون آن عبارتند از:
1_ اولیگارشی"دو حزبی" آمریکا و اولیگارشی های "چند حزبی" فرانسه، انگلستان و ایتالیا که سیاست هایشان عمدتا ازسوی اولیگوپولی های انحصاری مالی _ بانکی تعیین وتنظیم میگردند، می خواهند با تسخیر لیبی و استقرار یک دولت  کمپرادور فرمانبر در آن کشور "شرکت ملی نفت"(NOC)لیبی را منحل ساخته و بعد از خصوصی سازی ("ملی زدائی") منابع نفتی لیبی را در کنترل کامل مدیریت کمپانی های خصوصی نفتی فراملی (اکسان موبیل، شوران، توتال،بریتیش پترولیوم و ... ) قرار دهند.
2_ لیبی دارای مرزهای طولانی با کشورهای "مغرب" (تونس و الجزاایر) در آفریقای شمالی و با کشورهای نیجر (نیژه) و چاد در آفریقای مرکزی و با کشور سودان در آفریقای شرقی می باشد که بطور تاریخی عموما مستعمرات و یا تحت نفوذ کشورهای فرانسه و انگلستان بودند.
_ کشور چاد بالقوه یکی از حاصل خیزترین کشورهای نفتی جهان محسوب میشود. هم اکنون کمپانی های عظیم نفتی آمریکا  (اکسان موبیل و شوران) در جنوب آن کشور مشغول اکتشاف، استخراج و صدور نفت هستند. مضافا، بخشی از مناطق جنوب  چاد همسایه ی منطقه ی دارفور در سودان است که دارای منابع عظیم نفتی بوده و چین یکی از خریداران بزرگ آن منابع درسودان است. رابطه ی چین و آمریکا در این بخش از آفریقا (سودان و چاد) بر اساس "تبانی و رقابت" است. شرکت ملی نفت چین در سال 2007 با دولت چاد یک قرار داد نفتی امضاء کرد. حمله نظامی آمریکا و "ناتو" به لیبی و تغییر رژیم درآن کشور را بدون در نظر گرفتن این امر که آمریکا پیوسته تلاش می کند که چین را "تحدید" و مهار سازد، نمی توان به دقت وبطور جامع مورد بررسی قرار داد.
_ در آخرین ماه های سال 2010 رأس نظام (آمریکا) و رقیب نوظهور و نوخواسته ی او (چین) بر اساس فعل و انفعالات و

زیگزاگ های "رقابت و تبانی" بالاخره کشور سودان را به دو بخش شمال و جنوب تقسیم کردند. بخش جنوب که نزدیک به پنجاه در صد از نفت سودان در آن قرار دارد به دست رهبران دولت جدید که عمدتا طرفدار آمریکا هستند، افتاد و منطقه ی نفت  دارفور که چین در آنجا مشغول اکتشاف و استخراج و صدور نفت است، در دست دولت شمال سودان باقی ماند.

_ ولی آن فاکتوری که بیش از نفت لیبی و موقعیت ژئوپولیتیکی همسایگان لیبی مد نظر آمریکاست تأمین و تثبیت حضور نظامی آمریکا در قاره ی آفریقا با استفاده از لیبی در آینده ی نزدیک است.
3_ هدف آمریکا و شرکایش از حمله نظامی به لیبی و استقرار "دولت موقت ملی" (TNC) این است که آفریکوم (ستاد رهبری نظامی آمریکا در آفریقا) را که در حال حاضر در شهر اشتوتگارت آلمان قرار دارد، به لیبی  منتقل سازند. در طول دهه ی 2000 دولت های آمریکا و "ناتو" نتوانستند که "آفریکوم" را به قاره ی آفریقا  منتقل سازند. هیچ یک از کشورهای آفریقائی که جملگی عضو "سازمان اتحادیه آفریقا" (OAU) هستند، حاضر نگشتند که به آمریکا و "ناتو" اجازه دهند که در کشور آنها مقر "آفریکوم" را مستقر سازند. رهبران  "دولت موقت ملی" به طور مستقیم و غیر مستقیم اعلام کرده اند که به خاطر "قدردانی" از خدمات آمریکا و  "ناتو" به "مردم لیبی" در سرنگونی رژیم قذافی نه تنها درهای لیبی را به سوی کمپانی های فرا ملی خارجی (اکسان موبیل، بریتیش پترولیوم، توتال و ...) برای اکتشاف، استخراج و صدور نفت باز خواهند کرد بلکه به دولت آمریکا نیز "اجازه" خواهند داد که ستاد "آفریکوم" را از اشتوتگارت به خاک لیبی منتقل سازد.

نتیجه گیری
1_ در پرتو شرایطی که توصیف گشت آینده ی کشور لیبی حتی بدتر از کشورهای عراق و افغانستان خواهد گشت. 

احتمال زیاد دارد که آمریکا با توسل به فورمول عراق، کشور لیبی را قربانی پروسه ی بالکانیزاسیون (تقسیم کشوربطور عملی به دو و یا سه بخش مجزا و جدا از هم) ساخته و در ظاهر "وحدت" و "تمامیت ارضی" لیبی را تحت  حفاظت نیروهای نظامی آمریکا و "ناتو" حفظ کند.
2_ مردم و بخش بزرگی از جوانان لیبی که برای کسب آزادی و دموکراسی علیه قذافی به مبارزه برخاسته و امروزسرنگونی او را جشن گرفته اند، بزودی مخالف آن خواهند گشت که برای رهائی از استبداد، نیروهای خارجی خاک کشورشان را اشغال کنند و مانند عراق و افغانستان در سرزمین آنها بمانند و نفت و دیگر منابع طبیعی شان را مورد تاراج قرار داده و کشورشان را به مقر "آفریکوم" آمریکا و "ناتو" تبدیل سازند. چندی نخواهد گذشت که  مردم لیبی مثل مردم عراق و افغانستان نشان خواهند داد که نمی خواهند آمریکا و شرکایش به نام های قلابی و کاذب "دموکراسی"، "حقوق بشر" و "حمایت از مردم" کشور لیبی را تسخیر کرده و مثل دوران استعمار کهن خود را مالکین  "متمدن" و "انسانی" آن سرزمین "ایلاتی" و "بربرنشین" بدانند.
3_ چالشگران ضد نظام (در رأس آنها مارکسیت ها) در هر کجای جهان هستند وظیفه دارند که از خواسته های مردم لیبی و حق تعیین سرنوشت ملی آنها دفاع کرده و نگذارند که آمریکا و شرکایش لیبی را به "نقشه راه" نظامی در جهت اعمال هژمونی نظامی در قاره ی آفریقا مبدل' سازند.
4_ در تحلیل نهائی چالشگران ضد نظام بویژه در کشورهای مسلط مرکز باید به این امر عینی _ تاریخی و دموگرافیکی قرن بیست و یکم توجه کنند که لازمه (و مقرره) اصلی برای ساختمان "جهانی بهتر" (سوسیالیسم) در آینده همانا حل مشکلات ومسائل خلق های پیرامونی در بند (که تحقیقا 85 در صد جمعیت کنونی کره ی خاکی را در بر میگیرند) بوده وحمایت جدی و عملی از خواسته های رهائی بخش آنها از یوغ نظام جهانی سرمایه وظیفه ی چالشگران ضد نظام است.


منابع و مأخذ
1_ روزنامه ی "واشنگتن پست" 31 اوت 2011.
2_ روزنامه ی "دیلی میرر" 21 مارس 2011.
3_ روزنامه ی "گاردین" 23 اوت 2011.
4_ خبرگزاری "رویتر" 26 اوت 2011
5_ " فوربس . کام"، 25 اوت 2011
6_ مهدی داریوش ناظم رویا، "ضربه های بمباران ناتو بر سر سکونت گاه های طرابلس" در سایت "گلوبال ریسرچ"،

17 ژوئیه 2011
7_ سمیرامین، "بهار عربی"، در سایت "مانتلی ریویو" 19 ژوئن 2011
8_ روزنامه ی "نیویورک تایمز" از سپتامبر 2 تا سپتامبر 8، 2011
9_ مجله ی هفتگی "نیشن" شماره های ماه اوت و سپتامبر 2011
10_ میشل چوسودوسکی، "مأمور ما در طرابلس" در سایت "گلوبال ریسرچ" 3 آوریل 2011